همینکه [بیمار بتواند] یکی دو دقیقه بیشتر [فکر] کند، [برای] درمان کفایت میکند. [از این رو] نه تنها مهم است که چه میگویید یا چه میکنید، بلکه مهم است که چه نمیگویید یا چه انجام نمیدهید.
روانکاوی که در حال ارائهی بالینی است چنین شرح میدهد که بیمار حین اینکه روی کاناپه دراز کشیده بود و داشت خوابی را که دید بود شرح میداد به یکباره سر روانکاو داد میزند که «آن پشت نشستهای چهکار میکنی، سریع جواب بده دروغگوی ریاکار!». گویی که مرز بین خواب و بیداری از بین میرود و ذهن آشفتهی بیمار -در نوسان بین واقعیت درونی و بیرونی- به روانکاو حمله میکند تا حتی جلوی فکر کردن [رؤیاورزی] او را هم بگیرد. روانکاوها در اینجور مواقع ممکن است واکنشهای مختلفی نشان دهند. ممکن است به این تکانهی پرخاشگرانه بپردازند و تفسیر بدهند، یا ممکن است او را بار دیگر روی خوابی که داشته شرح میداده متمرکز کنند، یا ممکن است به اضطراب بیمار متمرکز شوند که نگران است پشت سرش «خالی» باشد، یا حتی ممکن است شروع کنند به دفاع از خودشان و خود را از «دروغگویی» مبرا کنند. اما روانکاوی که در حال ارائهی این مورد بالینی است، میتواند این حمله را تاب بیاورد و آن را دربربگیرد و چارچوب ذهنیاش را از دست ندهد و جواب دهد که «دارم گوش میکنم». همین یک گزاره بهظاهر ساده، موجب میشود که بیمار آرام بگیرد و شروع کند به شرح ادامهی خوابی که دیده بود. بیون که سوپروایزر این جلسه است روانکاو را تحسین میکند که توانسته است در این لحظهی سایکوتیک دوام بیاورد. او میگوید که قرار نیست [روانکاوی] در هر لحظه درمانی غایی برای یک وضعیت فراهم آورد. همینکه بیمار بتواند یکی دو دقیقه بیشتر فکر کند، نشان از کفایت درمان است. از این رو نه تنها مهم است که چه میگوییم یا چه میکنیم، بلکه مهم است که چه نمیگوییم و چه کاری انجام نمیدهیم.
برداشت با دستکاری از مقالهی «چهار اصل کارکرد ذهنی بیون»/ تامس آگدن
نقاشی: کلیو اسمیت