ما وارثان شکافهای عاطفی پدران، مادران، پدربزرگها و مادربزرگهایمان هستیم. ما حامل فقدانها و خسرانهایی هستیم که آنها نتوانستند به زبان بیاورند، نتوانستند از پس تحمل آن برآیند و مثل شبحی در طول زندگیشان جریان یافت و به ما رسید. ما اشباح آنها را مثل سایه همواره در کنار خویش داریم، در هر لحظهای که تجربه میکنیم. نسلها میآیند و میروند و هر نسلی، چیزی را برای نسل بعد به یادگار میگذارد. هر چه این یادگاریِ نطلبیده را بفهمیم، حلاجی کنیم و نوکهای تیز آن را گرد کنیم، مقدار کمتری از آن را برای نسل بعد به عاریه میگذاریم.
بشر، در یک چرخهی بهینهی رشدی، قاتل ناگزیر والدینش است. آنجا که بتواند از والدینش گذر کند و چیزی را برای نسل بعد بهجا بگذارد که حامل تمام و کمال آنچه والدینش برای او به ودیعه گذاشته بودند نیست، توانسته در این چرخهی آسیب شکاف ایجاد کند. این والدکشی روانشناختی، به زعم تامس آگدن، قتلی عاشقانه و مقدس است، چراکه حاوی اشتیاقی فعالانه برای «ٰرهایی» از گرفتاریهای آنها و «تصاحب» آنچه در آنها مطلوب و محبوب مینمود است. و والدی که بتواند این اجازه را بدهد که توسط فرزندانش کُشته شود، والدی است که به چرخهی رشد بیننسلی باور دارد، والدی است که بخشی از والدین خودش را تصاحب کرده، چیزی روی آن گذاشته و در اختیار فرزندانش گذاشته تا آنها نیز چیزی به آن بیافزایند و تسلیم دیگران کنند.
با احترام؛ مهدی میناخانی
تصویر بخشهایی از فیلم «خانه دوست کجاست؟» به کارگردانی عباس کیارستمی است.