در باب بینشهای دورانساز سال ۱۸۹۷
سال تولد روانکاوی؟
در ۲۱ سپتامبر ۱۸۹۷ فروید در نامهای به ویلهلم فلیس نوشت که متوجه شده است خاطرات تکاندهندهای که بیمارانش از کودکی روایت میکنند ضرورتاً رویدادهای واقعی نبودهاند، بلکه پسماندههای انگیزهها و امیال کودکی بودهاند برای اغوای بزرگسالان. او این خاطرات را بعدها خاطرات پوشان نامید. خاطراتی که آرزوهای بدوی کودک برای تجربهی سکسوالیته را پنهان میکردند. در این نامه چند بینش عمیق وجود دارد.
نخست اینکه وقتی فروید این صورتبندی را از تجارب بیمارانش ارائه میدهد بهیک معنا پروندهی پروژهی «نظریهی تروما» یا «نظریهی اغوا» که تا آن زمان دلمشغول آن بود را میبندد. فروید گمان میکرد که علت بیماریزای بزرگسالی در واقع رویدادهای تروماتیک (جنسی) کودکی است که در آن زمان با توجه به اینکه کودک توان منطقی و ظرفیت روانی کافی برای پردازش آن ندارد واپسرانده میشوند. وقتی او به این معترف میشود که متوجه شده خاطراتی که بیمارانش از رویدادهای آسیبزای کودکی روایت میکنند ضرورتاً واقعی نیستند، ایدهی ترومای جنسی کودکی در بیماریزایی بزرگسالی گویی دیگر تمام آنچیزی نیست که برای صورتبندی رواننژندی نیاز است.
ثانیاً با این چشمانداز جدید به سببشناسی بیماری، فروید بیش از آنکه رویدادهای بیرونی را برای آسیبشناسی و اتیولوژی بیماری در نظر بگیرد، سراغ انگیزهها و تکانههای درونی میرود و یک تغییر موضع اساسی میدهد. بنابراین، آسیبشناسی از «دنیای بیرون» به «دنیای درون» میآید. هرچند دیری نمیپاید که دوباره رویدادهای بیرونی به شکلی جدیتر در نظریات روانکاوان روابط اُبژهای به صحنهی روانکاوی بازمیگردند. بهنظر میرسد البته خود فروید نیز اعتقادش به نظریهی تروما را از دست نداده بود، بهگمان او در بزنگاهی قرار داشته که ممکن بود پافشاری روی نظریهی تروما، اعتبار حرفهایش را متزلزل کند. از قضا کتاب «ارتباط میان بینی و اندام تناسلی زنانه» نوشتهی ویلهلم فلیس هم در همین سال منتشر شده بود، کتابی که شاید بتوان با معیارهای کنونی آن را کتابی شبهعلمی در نظر گرفت، ولی در آن زمان فروید حتی مدتها پیش از انتشار کتاب، بسیار متأثر از ایدههای آن بود. بیمار او «اما اکشتاین»، یکی از بیماران فروید که تحلیل او منجر به یکی از بینشهای مهم روانکاوی یعنی «کنش معوق» انجامید، گمان میرود که یکی از قربانیان ایدههای این کتاب باشد. عمل جراحی بینی او که توسط فیلیس انجام شد و نامهنگاریهای مربوط به آن با فروید را میتوان یکی از دردناکترین ارائههای بالینی تاریخ روانکاوی در نظر گرفت.
ثالثاً فروید در این نامه به یک ایدهی دیگر هم میپردازد که این بینش قرار است در آینده به یکی از بحثبرانگیزترین بینشها در باب زندگی جنسی کودکان بدل شود. اگر این رویدادهای غیرواقعی که توسط بیماران توصیف میشوند، پسماندههای انگیزهها و امیال کودکی باشند، پس به این معناست که کودک فانتزیهای جنسی دارد. فروید قرار است در سالهای پس از این نامه، متخصصان روانکاوی و دیگر حوزههای مربوط به پژوهش و مشاهدهی کودکان را قانع کند که سکسوالیتهی کودکی را به رسمیت بشناسند.
این نامه را همچنین میتوان بهیک معنا تجلی شروع روانکاوی، یا به عبارتی تولد روانکاوی بهشمار آورد. او در این نامه خاطرنشان کرد که اعتقادش را به نوروتیکا از دست داده است و متوجه شده که «هیچ نشانهای از واقعیت در ناخودآگاه وجود ندارد، به طوری که نمیتوان بین حقیقت و فانتزی که با عاطفه سرمایهگذاری روانی شده است، تمایز قائل شد». بد نیست به یاد بیاوریم که ۱۳ روز پیش از نگارش این نامه، قریب به ۷ هزار کیلومتر آنطرفتر در شهر ماتورای هند، ویلفرد بیون به دنیا آمده است که قرار است با تأکید بر میل بشر به «حقیقت» تحولی در صورتبندی، تحلیل و درمان ذهن روانپریش ایجاد کند.
سال ۱۸۹۷ همچنین، سال شروع خودکاوی فروید از طریق رؤیاهایش بوده است. راهانداز این میل به خودکاوی اما از یک سال قبل شروع شده بود. در اوت ۱۸۹۶ فروید پدرش را از دست داد. او که رابطهی متعارضی با پدر داشت، پس از مرگ او، متوجه تعارضات سرکوبشدهاش نسبت به پدر شد. بهواقع مرگ پدر، تعارضات را زنده کرد. در ژوئیهی ۱۸۹۷ فروید شروع به تأویل رؤیاهایش کرد که حاصل آن، انتشار کتاب «تعبیر رؤیاها» شد. تعبیر رؤیاها پیش از او هم وجود داشت ولی نه به شکلی نظاممند، تداعیمحور و تحلیلی که او شروع کرد. این شروع موجب شد که روانکاوان پس از او نیز به حیطهی رؤیا توجه جدی نشان دهند و در نتیجه، تعبیر رؤیا به بخش اجتنابناپذیر جلسات روانکاوی تا به امروز تبدیل شده است.
همینطور بهنظر میرسد که سروکلهی «صحنهی نخستین» نیز در همین سال در ذهن فروید پیدا شده است. در یکی از دستنوشتههای بهجا مانده از سال ۱۸۹۷، او برای اولینبار از واژهی «صحنهی نخستین» استفاده کرده است. فروید در این دستنوشته به صحنهها و سناریوهای تروماتیک اشاره میکند، هرچند که در آن هیچ اشارهی مستقیمی به مقاربت جنسی والدین نمیشود، ولی بعدها در کتاب «تعبیر رؤیاها» بدون اشاره مستقیم به واژهی صحنهی نخستین آن سناریوها را مرتبط به مشاهده یا فانتزی مقاربت جنسی والدین میداند.
ردپای عقده اُدیپ را نیز میتوان در همین سال پیگیری کرد. در ۱۵ اکتبر ۱۸۹۷ او در نامهای به فیلیس به اسطوره اُدیپ شهریار اشاره میکند. از دستنوشتهها و نامهنگاریها چنین به نظر میآید که او نسبت به تکانههای پرخاشگرانهی فرزندان نسبت به والدین آگاه بوده، حتی در کتاب «تعبیر رؤیاها» نیز به نحوی به آن اشاره میکند، ولی در سال ۱۹۱۰ است که «عقدهی اُدیپ» را صورتبندی میکند. او مینویسد «هر نوزادی که بر این سیاره پا میگذارد وظیفهی مهار عقدهی اُدیپ را بر عهده دارد». عقدهی اُدیپ فراز و نشیبهای فراوانی در طول تاریخ روانکاوی سپری کرده است، با تمام اینها، همچنان نقشی کلیدی در تحلیلهای روانکاوانه ایفا میکند.
با احترام؛ مهدی میناخانی