به زبان روانکاوی؛ ایران در لحظهی کنونی، جامعهای «پدر-زدوده» است. نام پدر به مثابه نماد قانون، در جامعهی کنونی کمرمق و ناتوان است. ژولیا کریستِوا در کتاب «علیه افسردگی ملی» میگوید: «[در چنین جامعهای] شادمانی تنها به قیمت سرپیچی به دست میآید».
سرپیچی از هنجارها، قوانین و ارزشها. «آنها» روی پاشنهی ارزشهایشان تعامل میکنند: «اگر نمیتوانی اینجا با ارزشهای دیکته شدهی ما زندگی کنی، میتوانی کشور را ترک کنی»، و برای مردم چارهای جز سرپیچی باقی نمیگذارند.
از اینرو معترضان کنونی دیگر «اعتراض» نمیکنند، بلکه «پیکار» میکنند، و پیکار «لزوماً» برای ایجاد تغییر نیست، برای سرپیچی است. معالاسف در جامعهای که زندگی به زنده ماندن تقلیل یافته، سرپیچی انتخابی ناگزیر است.
کریستوا میگوید: «به پرسش کشیدن قوانین، هنجارها و ارزشها، لحظهای حیاتی در زندگی روانی جوامع است». حالا مردم دیگر ارزشها را به پرسش نمیگیرند، بلکه آن را نفی میکنند. ارزشی که به پرسش کشیده نشود، لاجرم از نو نوشته میشود.
طرفه آنکه؛ مردم از صحنه خارج شدهاند و بچهای که از اتاق والدیناش بیرون رانده شود، برای بازگشت به اتاق اجازه نخواهد گرفت، بلکه با لگد در را باز خواهد کرد و این ماهیت بیرون رانده شدن است.
با سلام و تبریک سال نو. آیا میشه گفت جامعه ای که در حال رهایی از چنبره ی پدرسالاری/مردسالاری هست چنین وضعی داره ؟
سلام
پدر در این متن به معنای «پدر» بیرونی نیست. بلکه به معنای قانون است. و بعد اینکه گمان نکنم لزوماً ارتباطی به این داشته باشد، جوامعی داریم که رشد یافته هستند ولی هنوز از چنبرهی مردسالاری رها نشدهاند.